چرا حرف منو باور نمیکنی

۵.
جیمین : خوب ساعت چند هست
جونگکوک: ساعت ۸ نیم میریم
جیمین: باشه
زنگ خورد
جیهوپ : اوووووفففف من حوصله درس ندارم الان علوم داریم که
جیمین: کی عاشقه علوم
جونگکوک: داداش تورو خدا خودتو اون راه رو نزن تو از همه ما علومت خوبه
جیمین: کی من کی گفته
تهیونگ: اره جون عمت تو همیشه علومت ۲۰ می گیری حتی ۱۹یا۱۸ هم نگرفتی همه درسات خوبه
جیمین: نه نه نه من از علوم سردرنمیارم
شوگا : اینارو بیخیال دختر و چه کار کنیم
تهیونگ: راست میگه قرار بود نقشه بکشی
جیمین: اره نقشه کشیدم چه خوب کشیدم
جین: خوب بگو نقشت چی
جیمین : باشه پس میام بشینیم که براتون تعریف کنم

جیهوپ : همین الان میخوای انجام بدی
جیمین: اره
جونگکوک: خوب بزار زنگ تفریح
تهیونگ: راست میگه کی حوصله معلما داره
جیمین : باشه پس بیاین برین که معلم میگه چرا درامدین اننننننننن (گفته معلم مسخر بود)

همه رفتن به کلاس ات هم سر جاش نشست

جیمین که به ات نگاه میکنه و رفت سر جاش که معلم آمد
.
.
.
زنگ خورد
جیمین: خوب جونگکوک چسب آوردی
جونگکوک: اره راستی تهیونگ رنگ هم آوردی
تهیونگ: اره آوردم
شوگا : ایول بازی شروع شود
ات رفته بیرون که کلاس خالی شود و جیمین جونگکوک رو فرستاد که چسب رو ریخته صندلی
و تهیونگ هم رنگ رو گذاشت بالای در
جیمین : به به ببین چی میشه

زنگ خورد
همه رفتن سر جاشون که ات آمد و درو باز کرد و رنگ ریخته تو سرش
همه خندیدن ولی داداش هاش عصبی شودن
و اعضا که میخندیدن
ات : این کار کدوم احمقی بود ها
اعضا خندیدن
جیمین : کار من بود من من معذرت میخوام قصد نداشتم ( الکی )
جهونگ: پس کار تو بوده (عصبی)
میخواست بره که بزنش که ات جلوشو گرفت
ات: نمیخواد
ات : باشه میبخشمت
جیمین: خیلی ممنون راستی یک دستمال داشتم که صورتو پاک کنی
ات دستمال رو گرفت و رفت نشست و صورتشو پاک کرد که همه وقتی صورتشو دیدن خندید
ات: مینبوم چی شود
مینبوم : اه ه ه خوب ات دوهی میشه اینه بهم بدی
دوهی اینه بهش داد و ات صورتشو دید
ات: ببین من تو رو می کشم فهمیددددددیییییی (داد و عصبی)
جیمین : میخندید
ات میخواست بلند بشه که چسبید به صندلی که نمیتونست بلند بشه و برادراش بهش کمک میکردن که دامنش پاره شود
دیدگاه ها (۱۷)

اخیییشش🤤 این حرف رو از ته دل ارمی ها میگه👍😎

فرم مدرسه جیمین و ات و همه اعضا

چرا حرف منو باور نمیکنی

خوب چرا مثلا هرکی میخواد این کارو کنه بهم بگه که چه کاری کرد...

دوهی : خوب بیاین یک جایی جشن بگریم ات : اره فکر خوبه پس شب ...

ات : یالا خرس های تنبل جونگوون: اوو ما برات موتر گرفتیم دیگه...

چرا حرف منو باور نمیکنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط